بدان مقصود خواهش بخش راهم
|
|
که از تو جز تو مقصودی نخواهم
|
ز همت نردبانی نه درین خاک
|
|
که بتوانم شدن بر بام افلاک
|
امیدی ده که ره سویت نماید
|
|
کلیدی ده که در سویت گشاید
|
چو دادی از پی طاعت وجودم
|
|
به طاعت بخش توفیق سجودم
|
به کاری رهنمونی کن دلم را
|
|
که نسپارد به شیطان حاصلم را
|
مرا با زندگانی بخش یاری
|
|
که تا جان دادنم دل زنده داری
|
بده با آشنائی آب خوردم
|
|
که من زان آشنائی زنده گردم
|
مبر نزدیک شانم در غم و سور
|
|
که دور از من بوند چون توئی دور
|
نماز من، کزو رویم به پستی است
|
|
برون طاعت، درون صورت پرستی است
|
نیازی ده ز ملک بی نیازی
|
|
کزان گردد نماز من نمازی
|
بهر چه آید درونم دار خرسند
|
|
برون هم، زیور خرسندیم بند
|
چو راه دور نزدیک است پیشم
|
|
چنان دار از کرم نزدیک خویشم
|
که از خود دور صد فرسنگ باشم
|
|
به یادت بی دل و بی سنگ باشم
|
چوره پیش است، زاد منزلم ده
|
|
چو جان خواهی ستد، باری دلم ده
|
چو خواهد خفت، لابد، نفس باطل
|
|
پس از بیداریش خسپان تهی گل
|
چو خاکم بر سر افتد در ته خاک
|
|
تو کن، بر خاکساری، رحمت ای پاک
|