گرمترین کارگزاران خوان
|
|
مایده کردند ز مطبخ روان
|
خوانچهی آراسته بیش از هزار
|
|
بر همه الوان نعم کرده بار
|
بانگ روا رو که ز اختر گذشت
|
|
بلک زنه خوانچه صلا بر گذشت
|
گشت علم از خورش ارجمند
|
|
خوانچه از آن ساخت سه پایه بلند
|
صد قدح از شیرهی آب نبات
|
|
در مزه هم شیرهی آب حیات
|
کرد گز رسوئی حریفان نخست
|
|
کام می آلوده ز جلاب شست
|
شربت لبگیر کزان آب خورد
|
|
جان گسسته بتوان وصل کرد
|
از پس آن دور درآمد بخوان
|
|
دائرهی مهر شده دور نان
|
نان تنگ صاف بران گونه بود
|
|
کز تنگی رو به دگر سو نمود
|
نان نگوییم که قرص خورست
|
|
عیسی اگر خوان بکشد درخورست
|
نان تنوری ز طرف قبه بست
|
|
زانک بخوان شهی عالم نشست
|
کاک در آن مرتبه رو ترش کرد
|
|
لاجرمش روئی چنان مانده زرد
|
یافته سنبو سه ز تثلیث اثر
|
|
برهی بریان شرف از قرص خور
|
خواند زبان بره پهلوی بز
|
|
بر سر پولاد، که: منی ارز
|
پهلوی مسلوخ هلالی گشاد
|
|
طرفه که سی غره بیک سلخ زاد
|
چرب دم دنبه دو من یکسره
|
|
چرب تر از دم دنبک آهو بره
|
خنده برون داد سر گو سپند
|
|
هم به جوانی شده دندان بلند
|
دنبهی کوهی که بهر خوانچه بر
|
|
ده مه رفته و دو قرنش بسر
|
صد نعم از هر نمطی دیگ پز
|
|
مردم از آن لب کزو انگشت مز
|
پخته بسی مرغ بهر گونه طرز
|
|
ازو لج و تیهو و دراج و چرز
|