زود ز مستی به فغان آمده
|
|
دور خرابی به کران آمده
|
ماند بهر شهر عمارت در آب
|
|
محتکران را شده خانه خراب
|
چرخ نگون طشت شده سیل بار
|
|
طشت نگون، آب نه گیرد قرار
|
ابر هوا خواه گلستان شده
|
|
آب کش مجلس مستان شده
|
باغ که از سبزه شد آراسته
|
|
ابر سیه را به هوا خواسته
|
برگ درختان تر از شاخسار
|
|
هر همه در بار و درآورده بار
|
ابر شده کوه بلند از شکوه
|
|
برق شده بر سر او تیغ کوه
|
بزر گران در گل لغزان اسیر
|
|
تکیهاشان بر کرم دستگیر
|
شالی سر سبز ندانم که چیست
|
|
کاب گذشت از سر و آنگاه زیست
|
سبزه نورسته تو گوئی مکر
|
|
بچه طوطی ست که شد سیخ پر
|
سبزه به صحرا شده چون نوخطان
|
|
ملک جهان گشته به کام بطان
|
ژاله زنان بر سر کل مرغ سنگ
|
|
با سر گل خوش بود از سنگ جنگ
|
غوطهی مرغابی رعنا بجوی
|
|
از سر طوفان شده پایاب جوی
|
نول حواصل شده مقراض پر
|
|
جامهی او نقره و مقراض زر
|
جرعه که طاوس ز باران بخورد
|
|
هم به سرود آمده هم جلوه کرد
|
یافته دراج خوشی در هوا
|
|
شیر و شکر داد برون از نوا
|
زاب زمین شوی، بهر شاخ بید
|
|
زاغ شده قمری جامه سپید
|
میوه این فصل رسیده به شاخ
|
|
گرد چمن طعمهی مرغان فراخ
|
خسته شده سینهی خرما ز خار
|
|
خنده همی کرد به پرده انار
|
موز، به یک برگ بپوشید شاخ
|
|
برگ ازو گشته به بستان فراخ
|