کرد چو ره در سرطان آفتاب | چشمهی خورشید فرو شد باب | |
ابر سرا پرده به بالا کشید | سبزه صف خویش به صحرا کشید | |
تندی سیلاب ز بالای کوه | از شعب آورد زمین را ستوه | |
برق بهر سوی به تابی دگر | دشت بهر جوی بابی دگر | |
شالی سر سبز ندانم ز چیست | کاب گذشتش ز سر، آنگاه زیست | |
آب فراخی همه ره تا به گنگ | آمده لشکر همه از آب تنگ | |
پای ستوران به زمین در شده | گاو زمین را سم شان سر شده | |
بود بهر جا که نزول سپاه | تنگی جو بود و فراخی کاه |