ای ز نسب گشته سزای سریر | ور پسری ، همچو پدر بی نظیر | |
چشم منی !هیچ غباری میار | دیده نشاید که بود پرغبار | |
تاتو ندانی که درین جستجوی | از پی ملک ست مرا گفتگوی | |
گر چه توانم ز تو این پا یه برد | از تو ستانم ، بکه خواهم سپرد ؟ | |
بهر خدا صورت خویشم نمای | روی مگردان و بترس از خدای |