عزم وی ، بر ایجاد گری ، درین ابیات شرح یافته :

آنچه زسر جوش دل نقشبند معنی نو بود و خیال بلند
موئی به مویش به هنر به بختم پخته و سنجیده درو ریختم
و صف نه زان گو نه شد از دل برون کان دیگری را به دل آید که چون
هر صفتی را که بر انگیختم شعبه‌ی تازه درو ریختم
نیست ز کس لولوی لالای من ژرف ببین در ته‌ی دریای من
نکته‌ی من گوهر کان من ست زان کسی نیست ، ازان من ست
دزدنیم ، خانه‌ی بردیگری خانه گشاده ز در دیگری
مایه‌ی هر دزد، که در عالم است گر چه فزون ست، به قیمت کم است ؟