مرد همه جا سر کار به
|
|
شخص معطل خجل وخوار به
|
بهرهی مقصود چو بی رنج نیست
|
|
کاهل بیکار به پیکار به
|
مرد که شبلی نشود گاه کار
|
|
زو سگ بازار به مقدار به ...
|
زان تن کاهل که گل نازکست
|
|
خارکش سوخته صد بار به ...
|
سرعت جاهل که سبک شد به راه
|
|
از کسل حامل اسفار به ...
|
دل که به گل ماند نیامد برون
|
|
سنگ گر انست به دیوار به
|
پیر کمان پشت به عزلت نشست
|
|
پورشتابنده به بلغار به ...
|
وانکه جوانیش زپیری به است
|
|
خلوتش از صحبت اغیار به ...
|
مرغ که در بادیه خون ریز شد
|
|
خار و خسش از گل و گلنار به
|
عشق خوشست ار همه باشد مجاز
|
|
لیک ز شهوت ره انکار به
|
گر نظر صدق به صنع خداست
|
|
دیو به چشم از بت فرخاربه
|
مرتبهی عشق چو بیچارگی است
|
|
فخر بدین مرتبه ناچار به
|
مسکنت ارهست به پندار و کبر
|
|
مسکنت از کبر ز پندار به
|
دون که بود باد سری درسرش
|
|
بر سر او خاک به انبار به
|
وانکه بود خاک ره از حسن خلق
|
|
چون گل کعبه شرف آثار به
|
سر مکش از گرد ره رهر وان
|
|
خاک حرم بر سر زوار به
|
مرد که گردون کشد از حکم پیر
|
|
سیلیش از دیو ستمکار به
|
در حق میشی که رمید از شبان
|
|
تربیت گرگ ستمکار به
|
نفس حرون گربه ریاضت برفت
|
|
حبل متین بر سرش انبار به
|
زن دم اخلاص به طاعت از انک
|
|
زندگیت زین دم ابرار به
|