آتش اندر آب هرگز دیدهای | عنبر اندر تاب هرگز دیدهای ؟ | |
چون دهان و لعل شور انگیز او | پسته و عناب هرگز دیدهای ؟ | |
شد نقاب عارضش زلف سیاه | شام پر مهتاب هرگز دیدهای ؟ | |
در صدف چون رشته دندان او | لولوی خوشاب هرگز دیدهای ؟ | |
نرگسش درطاق ابرو خفته مست | مست در محراب هرگز دیدهای ؟ | |
در غمش خسرو چو چشم خون فشان | چشمهی خوناب هرگز دیدهای ؟ |
□
دل که مرا سوختست آمده در زلف تو | تا که نسوزد چومن پیش خودت جامده |
□
ای مه غلام حسنت چون در خمار باشی | نه روز خواب شسته نه موی کرده شانه |