ای رفته و ترک من بد نام گرفته | وز دست وفای دگران جام گرفته | |
باز آمدهای تابنمایی و بسوزی | در شور میاور دل آرام گرفته | |
خونم مخور ای دوست که این باده غم آرد | چون دید توان آن رخ گلفام گرفته | |
دشنام مرا گفته بدی دوش و همه شب | من لذت آن گفتن دشنام گرفته | |
من دوزخی عقل و بسا دوزخی عشق | کو صد چو من سوخته را خام گرفته | |
ای گل چه زنی خنده ز نالیدن خسرو | کازرده بود بلبل در دام گرفته |