از دوری خود جانا حال دل من بشنو | اندوه فراق گل ازمرغ چمن بشنو | |
زان موی بناگوشت هر کس گلهیی دارد | آن طره به یکسو نه از گوش سخن بشنو | |
نافه همه بوی خوش ازبوی تو می دزدد | غمازی آن دزدی ازمشک ختن بشنو | |
از باد هوایت دل صد جان بدید این خود | به شگفت گلی دیگر ای غنچه دهن بشنو | |
تو جان منی و من دور از تو همی میرم | ای جان جدا مانده آخر غم تن بشنو | |
بشکست می لعلت چون توبهی خسرو را | اکنون صفت مستی زان تو به شکن بشنو |
□
به گستاخی حدیث بوسه گفتم | به خنده گفت کای خسرو دهان کو؟ |
□
امروزدر جانم سخن فردای وصلم در دهن | او در غم امروز من من در غم فردای او | |
هرشب روم با چشم تر آن جا که بود آن سیم بر | گر چه از ونبود اثرباری ببینم جای او |