آن کیست که می آید صد لشکر دل با او

آن کیست که می آید صد لشکر دل با او درویش جمالش ما سلطان دل ما او
بی صبح شبی خواهم کورا غم خود گویم من گویم و او خندد تنها من و تنها او
مستم زخیال او من با وی و وی بی من یارب چه خیالست این اینجا من و آنجا او
مهتاب چه خوش بودی گر بودی و من تنها لب برلب و رو به ررو و او با من و من با او
گویند مرا آخ‌ر دیوانگیت خوشد دیوانه چرا نبودم ماه من و شیدا او
من خسروا و شیرین بنگر که چه شکلست این دیباچه دلها من آیینه‌ی جانها او