ای بوده در قفای تو دایم دعای من

ای بوده در قفای تو دایم دعای من بیگانگی مکن که شدی آشنای من
دست از جفا بدار و گرنه دعا کنم تا دادمن ز تو بستاند خدای من
گر من دعاکنم به سحرگاه وای تو گر دست من نگیری صد بار وای من
تو از برای عشقی وعشق از برای تو من از برای دردم و درد از برای من

جانان مده اگر دو جهانت دهند ازانک یوسف به من یزید نشاید فروختن