تنگ نبات چون بود؟ لب بگشا که همچنین | آب و حیات چون بود؟ خیز وبیا که همچنین | |
هر که بگویدت که تو دل به چه شکل میبری ؟ | از سر کوی ناگهان مست به سرا که همچنین | |
هر که بگویدت که جان چون بود اندرون تن ؟ | یک نفسی بیا نشین در بر ما که همچنین | |
هر که بگویدت که گل خنده چگونه میزند ؟ | غنچهی شکرین خودبازگشا که همچنین |
□
هر که دید آن صفحه رخسار خواند الحمد و گفت | الله الله آیتی از رحمت یزدانست این | |
با چنین شبها که من دارم چه باشد وه که گر | یادت آید روزی ازشبهای تنها ماندگان |
□
گر لب چون انگبینت را به دندان بر کنم | خون ازو بیرون نیاید انگبین آید برون | |
گرخیالت برد جانم برزبان نارم از انک | منت کم همتان بر میهمان آید گران |
□
مردمی جستن زهر نامردمی نامردمی است | چون ز مردم در همه عالم نمییابم نشان |