چو نام تو در نامهیی دیدهام | بنامت که بردیده ما لیدهام | |
به یاد زمین بوس درگاه تو | سراپای آن نامه بوسیدهام | |
جز این یک هنر نیست مکتوب را | وگر نیست باری من این دیدهام | |
که آنها که درروی او خواندهام | جوابی ازو باز نشنیدهام |
□
خوش است آن لب گزیدن گاه شور انگیزی خنده | اگر چه نیست از معهود حلوا با نمک خوردن |
□
خدا را چند سوزم زآتش بی مهری آن مه | بدی صبری مرا یا با من او را مهربان گردان |