دل به زلفت سپر دم رفتم

دل به زلفت سپر دم رفتم ور به زنجیر کردم و رفتم
چون غمت جمله قسمت من شد غم تو جمله خوردم و رفتم
گر ترا بود زحمتی از من زحمت خویش بردم ورفتم
تاترا دیدم و ندادم جان والله از زیستن پشیمانم

بتم ناگه آمد به پیش و ز دستم فرو ریخت همه گل که برچیده بودم
بدیدم رخش را و دیوانه گشتم من این روز را پیش ازین دیده بودم
بخندید بر حال من خلق عالم که داند که من بر که خندیده بودم ؟

غمش بود و من گم شدم دردل خود که همراه غولی به ویرانه بودم