نگارا صحبت از اغیار بگسل | گل خندان من ازخار بگسل | |
ندانم تا که گفت آن بیوفا را | که مهر از دوستان یک بار بگسل |
□
چو از زلفش بدین روز اوفتادم | تو هم ای شب مکن برمن تطاول | |
نباشد چون جمالت مجلس افروز | اگر خورشید بنشیند به محفل |
□
حیف بود که ماه و گل خوانمت از سر هوس | ای تو به از هزار مه چند بود بقای گل |
□
در حریم کعبه روحانیون یعنی که دل | جز خیال دوست کس را نیست امکان زوال |
□
تا بخواند آیت عشق از خط مشکین یار | رفت از یادم روایات فروع بیاصول |
□
هوس دارم پس از مردن قد سرو روان یعنی | ازان قامت به خاک خویش رفتار آرزو دارم |
□
الا ای ساقی فار غدلان می هم بدیشان ره | که من با روزگار خویشتن خونخواریی دارم | |
برو ای بخت خواب آلود از پهلوی بیداران | که تو شب کوریی زاری و من شب کاریی دارم |
□
سرشکم گفت در وقتی که میغلتید بر رویم | چو مروارید غلتانم که بر بالای زر غلتم |
□
شبی روشن کن آخر کلبهی تاریک من چون من | دل تاریک در کار تو کردم چشم روشن هم |
□
بلا و غم خریدار آمدند از سوی تو بر من | بحمدالله که در کوی تو بازار است امروزم |
□
شهید خنجر عشقم به خون دیده آلوده | به خاکم همچنان پر خون دارید و مشوییدم | |
گلی کز خاک من روید به گوش اهل دل گوید | که من بوی فلان دارم مبوییدم مبوییدم | |
همه جا از شهیدان نور خیزد و ز دلم آتش | نشان است این میان کشتگان گر بجوییدم |