رسید دوش ندایی از ین بلند رواق | کو ای مقیم زوایای شهر بند فراق | |
درین حضیض چرا گشتهای چنین محبوس | گذر چو طایر قدسی زاوج این نه طاق | |
منافقند و ریایی جمیع اهل بشر | بیا به صحبت یاران بیریا و نفاق | |
ترا به روز ازل با جیب عهدی بود | چه آمدت که فراموش کردهای میثاق | |
مرو به قول مخالف بهر زه راه حجاز | و گرنه راه نیابی به پردهی عشاق | |
کسی که مسکن اصلیش عالم علوی است | چه میکند به خراسان چه میرود به عراق | |
زخویش بگذر و بازای سوی ما خسرو | که نیست خوشتر ازینجای در همه آفاق |
□
بماندم در بلای دل که یارب | مبادا هیچکس را مبتلا دل |