آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش | وان شکر خندهی شیرین تو از چشمهی نوش | |
گریه میآیدم از دور به آواز بلند | که از آن گریه نمیآیدم آواز به گوش | |
ای به خشم از برمن رفته و تنها خفته | چشم را گوی که چندین طرف خواب بپوش |
□
از رخت برآسمان مه شد خجل | در چمن هم بوستان افروز خویش |