تعالیالله چه دولت داشتم دوش | که بود آن بخت بیدارم درآغوش | |
خوش آن حالت که گاه گفتن راز | دهانم بود نزدیک بنا گوش | |
دو سه بار ای خیال یار با من | بگو خوابی که دیدستم شب دوش | |
فغان خسرو است از سوزش دل | بنالد دیگ چون زآتش کند جوش |
تعالیالله چه دولت داشتم دوش | که بود آن بخت بیدارم درآغوش | |
خوش آن حالت که گاه گفتن راز | دهانم بود نزدیک بنا گوش | |
دو سه بار ای خیال یار با من | بگو خوابی که دیدستم شب دوش | |
فغان خسرو است از سوزش دل | بنالد دیگ چون زآتش کند جوش |