مست من چون باده نوشی جرعه برمن بریز

مست من چون باده نوشی جرعه برمن بریز درد جام خود برین رسوای تر دامن بریز
تیرگی عیش مشتاقان ترا چون رو شنست بردل تاریک خسرو و باده‌ی روشن بریز

از ما چه احتراز نمودی که در جهان هرگز نکرد شمع ز پروانه احتراز

به راه کعبه که از هر طرف کمین گاهی است اگر ز خویش گذشتی قدم منه بهراس

رو ای صبا و ز بهر مسافران فراق ازان دو لب سخنی چند یادگاری پرس