دل ز تو بیغم نتوانیم کرد | درد ترا کم نتوانیم کرد |
□
باد بویش به بوستان آورد | غنچه از شوق پیرهن بدرید |
□
چون لبت را به گاز پاره کنم | لب نباشد نبات پاره بود |
□
خضر پیش لبت به آب حیات | لب چه باشد که دست هم نزند |
□
بیا ای جهان بر سر من بگرد | که این شربتی زیر آن پای بود |
□
خطت کز لبانت برآورد سر | برآورد از جان عشاق دود |
□
به بازی مزن تیغ بر جان من | که کس تیغ بردوستان ناز خود |
□
سر زلف کاید همی برلبش | نمک سوی هندوستان میبرد |
□
بهانه می طلبند اهل دل که جان بدهند | بپوش روی و گرنه در انجمن مگذر |
□
همه بر دیگران قسمت مکن غم | ازان چیزی برای من نگهدار |
□
صبوری با غمش می گفت در دل | که من رفتم تو جای من نگهدار | |
گر درد سریت هست از عشق | بارد بساز و ترک سر گیر |