کسی که دل زخم زلف او برون آرد | کبوتری است که از چنگ با ز بستاند | |
اگر نسیم صبا زلف او برافشاند | هزار جان مقید ز بند برهاند | |
منش ببینم از دور رخ نهم برخاک | مرا ببیند و از دور رخ بگرداند | |
چه اوفتاد که آن سرو راستین برخاست | خبر برید به دهقان که سرو بنشاند | |
سرشک دیدهی خسرو چنین که میبینم | اگر به کوه رسد کوه را بغلتاند |
□
نگار من عمل زلف خود مرا فرمای | اگر چه روز و شب اندر شکست خواهم بود |