ترکی و خوب روی کسی کاینچنین بود | نبود عجب اگر دل او آهنین بود |
□
او پرده بر گرفت بگویید باد را | تا خانمان گل همه زیر و زبر کند |
□
خونابه میخورم ز غم و گریه می کنم | آری شراب گوهر هرکس برون دهد |
□
خواهم هزار جان زخدا تا کنم نثار | در هر قدم که سرو سمن بوی من زند |
□
به منزلی که گذشتی ز آب دیدهام ای جان | هزار لالهی خونین ز خاک راه براید |
□
ز تند باد جگرها مرا درونه بلرزد | گلی که بر سر آن سرو سرفراز براید | |
بیاد آن قدو قامت سرشک لعلدو چشمم | بهر زمین که بریزد درخت ناز برآید |
□
ز بهر دیدن هندستان زلف تو هر شب | بیا ببین که زسیلاب چشمم آب درآید |
□
دهند پند که بازآ من آن مجال ندارم | که هر که رفت به کویت به خانه باز نیاید |