گر کنی یاری و گر آزار بر من بگذرد | هر چه میخواهی بکن ای یار بر من بگذرد | |
گفتی از من بگذرم زینسو بود بر تو ستم | این ستم ای کاشکی هر بار بر من بگذرد | |
هر سحر گاهی فرستم جان به استقبال او | تا مگر بویی از آن گلزار بر من بگذرد |
□
من به گرمای قیامت خون خورم بر یاد دوست | جوی شیران را نما کو تشنهی کوثر بود |
□
دیشبش گفتم فلانی! زیرلب گفتا که «مرگ»! | طرفه مرگی بود این کز آب حیوان زاده شد |
□
چند تن در مسجد و دل گرد کوی شاهدان | خرم آنکو آشکارا باده با یاری کشد |
□
چون تویی از نسل آدم گشت پیدا نیست عیب | گر فرشته بوسه بربای منی آدم زند |
□
دل من چرا چو غنچه نشو دریده صد جا | که صبا رسید و بویی زنگار من نیامد |