که می آید چنین یارب مگر مه بر زمین آمد | چه گرد است اینکه میخیزد که جانان همنشین آمد | |
که میراند جنیبت را که میدان عنبر آگین شد | کدامین باد می جنبد که بوی یا سیمین آمد | |
صبوری را دلم در خاک من جوید نمییاید | غبار کیست این یارب که در جان حزین آمد | |
بتی و آفت تقوی و دین آخر نمیدانی | که در شهر مسلمانان نباید این چنین آمد |
□
الا ای باد شبگیری به گلبرگ بنا گوشش | مجنبان زلف زنجیرش که من دیوانه خواهم شد | |
چو دیدم خال و خط آن پری رو را بدل گفتم | گرفتار او شوم در دام او زین دانه خواهم شد |