گل ز رخساره‌ی تو بی آبست

گل ز رخساره‌ی تو بی آبست مه زنظاره‌ی تو بی تابست
مژه‌های کژ دلاویزت کجهای دکان قصا بست
با خیال تو مردم چشمم گاه هم‌خانه گاه هم‌خوابست

نرخ کردی به بوسه‌یی جانی بنده بخرید و رایگان دانست
دل زهجر تو بس که تنگ آمد مرگ را عمر جاودان دانست