هر مژه از غمزهی خون ریز تو ناوک زنی است | کاندرون هر جگر زان زخم ناوک روزنی است | |
چشمت آفت، غمزه فتنه، خط قیامت، رخ بلاست | آشنایی با چنین خصمان نه حد چون منی است | |
جان که زارم میکشد از یاد چون تو دوستی | جان من از تو چه پنهان آشکارا دشمنی است |
□
چشمم ار بیتو جهان بیند بگیرش عیب ازانک | خیرهی بیدیدهی آلودهی تر دامنی است | |
ساقیا گر می خورم بی تو نگویی کان می است | مردنم را شربتی و آتشم را روغنی است | |
اندران مجلس که خود را زنده سوزند اهل عشق | ای بسا مرد خدا کو کمتر از هندو زنی است | |
عندلیبان را غذای روح باشد بوی گل | مرغ دشت است آنکه عاشق برجو و بر ارزنی است | |
هر شبی خسرو که گوید سینهی در کویت بدرد | زیر دیوار تو سلطان پاسبان چوبک زنی است |