آنجاست دل من و هم آنجاست | کان کج کله بلند بالا ست | |
خوابش دیدیم دوش و مستیم | کان خواب هنوز در سرماست | |
آهسته رو ای صبا بدان بام | کان مست شبانهی من آنجاست | |
از دوزخ اگر نشان بپرسند | من گویم : خوابگاه تنهاست |
□
ای ابر گه گاهی بگو آن چشمهی خورشید را | در قعر دریا خشک شد از تشنگی نیلوفرت |
□
هست صحرا چون کف دست و بر او لاله چو جام | خوش کف دستی که چندین جام صهبا برگرفت |
□
مشکلست آزاد بودن دل که با دلبر نشست | مردنست از تن جدایی دل که با جان خو گرفت | |
عقل بیرون شد زمن پرسیدمش کاین چیست ؟ گفت : | ما که هشیاریم ! با دیوانه نتوان خو گرفت |
□
من به نقد امروز با وصل بتانم در بهشت | زاهد بیچاره در دل وعده فردا گرفت |
□
بیش رفتارت بیاید راه کبکم در نظر | گر رونده هست لیکن همچو تو آینده نیست | |
چون بلایی نیست چشمت را به کشتن باز کن | هر که در عهدت به مرگ خویش میرد زنده نیست |