ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
|
|
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
|
صیدی که دل خلق جهان بود بدامش
|
|
المنته لله که امروز بدامست
|
ازطاق دو ابروی تو ای کعبهی مقصود
|
|
خلقی بگمانند که محراب کدامست
|
چشم تو اگر خون دلم ریخت عجب نیست
|
|
او را چه توان گفت که او مست مدامست
|
خسرو که سلامت نکند عیب مگیرش
|
|
عاشق که ترا دید چه پروای سلامست
|
نرگس همه تن گل شد و در چشم تو افتاد
|
|
تا روشنی دیده بیابد زغبارت
|
ای قبلهی صاحب نظران روی چو ماهت
|
|
سر فتنهی خوبان جهان چشم سیاهت
|
هر گه که ز بازار روی جانب خانه
|
|
چون اشک روان گردم و گیرم سر راهت
|
نزدیک توام چون نگذارند رقیبان
|
|
دزدیده بیایم کنم از دور نگاهت
|
خسرو چکنی ناله و هردم چه کشی آه
|
|
آن سرو روان را چه غم از ناله و آهت
|
بلای خفته سر برداشت از خواب
|
|
هر آن مویی کز آن زلف دو تا خاست
|
گر یبان میدرم هر صبح چون گل
|
|
همه رسوایی من از صبا خاست
|
تو تار زلف بستی بند در بند
|
|
ز هر بندی مرا دردی جدا خاست
|
گل امشب آخر شب مست برخاست
|
|
بجام لاله گون مجلس بیاراست
|
نشسته سبزه زین سو پای دربند
|
|
ستاره سرو از آن سو جانب راست
|
صبا میرفت و نرگس از غنودن
|
|
به هر سویی همی افتاد و میخاست
|