بپرسید زان سرشبان راه شاه
|
|
کز ایدر کجا یابم آرامگاه
|
چنین داد پاسخ که آباد جای
|
|
نیابی مگر باشدت رهنمای
|
از ایدر کنون چار فرسنگ راه
|
|
چو رفتی پدید آید آرامگاه
|
وزان روی پیوسته شد ده به ده
|
|
به ده در یکی نامبردار مه
|
چو بشنید زان سرشبان اردشیر
|
|
ببرد از رمه راهبر چند پیر
|
سپهبد ز کوه اندر آمد بده
|
|
ازان ده سبک پیش او رفت مه
|
سواران فرستاد برنا و پیر
|
|
ازان شهر تا خورهی اردشیر
|
سپه را چو آگاهی آمد ز شاه
|
|
همه شاددل برگرفتند راه
|
به کردان فرستاده کارآگهان
|
|
کجا کار ایشان بجوید نهان
|
برفتند پویان و بازآمدند
|
|
بر شاه ایران فراز آمدند
|
که ایشان همه نامجویند و شاد
|
|
ندارد کسی بر دل از شاه یاد
|
برآنند کاندر صطخر اردشیر
|
|
کهن گشت و شد بخت برناش پیر
|
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
|
|
گذشته سخن بر دلش باد شد
|
گزین کرد ازان لشکر نامدار
|
|
سواران شمشیرزن سی هزار
|
کماندار با تیر و ترکش هزار
|
|
بیاورد با خویشتن شهریار
|