دلارای با نام و با رای و شرم
|
|
سخن گفتن خوب و آوای نرم
|
پدر مر ترا پیش ما را سپرد
|
|
وزان پس شد و نام نیکی ببرد
|
چو آیی شبستان و مشکوی من
|
|
ببینی تو باشی جهانجوی من
|
سر بانوانی و زیبای تاج
|
|
فروزندهی یاره و تخت عاج
|
نوشتیم نامه بر مادرت
|
|
که ایدر فرستد ترا در خورت
|
به آیین فرزند شاهنشهان
|
|
به پیش اندرون موبد اصفهان
|
پرستنده و تاج شاهان و مهد
|
|
هم آن را که خوردی ازو شیر و شهد
|
به مشکوی ما باش روشنروان
|
|
توی در شبستان سر بانوان
|
همیشه دل شرم جفت تو باد
|
|
شبستان شاهان نهفت تو باد
|
بیامد یکی فیلسوفی چو گرد
|
|
سخنهای شاه جهان یاد کرد
|