یکی پیر بد نامش آزاد سرو

ازو یادگاری کنم در جهان که تا هست مردم نگردد نهان
بدین نامه‌ی شهریاران پیش بزرگان و جنگی سواران پیش
همه رزم و بزمست و رای و سخن گذشته بسی روزگار کهن
همان دانش و دین و پرهیز و رای همان رهنمونی به دیگر سرای
ز چیزی کزیشان پسند آیدش همین روز را سودمند آیدش
کزان برتران یادگارش بود همان مونس روزگارش بود
همی چشم دارم بدین روزگار که دینار یابم من از شهریار
دگر چشم دارم به دیگر سرای که آمرزش آید مرا از خدای
که از من پس از مرگ ماند نشان ز گنج شهنشاه گردنکشان
کنون بازگردم به گفتار سرو فروزنده‌ی سهل ماهان به مرو