شه بربرستان بچنگ گراز
|
|
گرفتار شد با چهل رزمساز
|
ز کشته زمین گشت مانند کوه
|
|
همان شاه هاماوران شد ستوه
|
به پیمان که کاووس را با سران
|
|
بر رستم آرد ز هاماوران
|
سراپرده و گنج و تاج و گهر
|
|
پرستنده و تخت و زرین کمر
|
برین بر نهادند و برخاستند
|
|
سه کشور سراسر بیاراستند
|
چو از دژ رها کرد کاووس را
|
|
همان گیو و گودرز و هم طوس را
|
سلیح سه کشور سه گنج سه شاه
|
|
سراپرده و لشکر و تاج و گاه
|
سپهبد جزین خواسته هرچ دید
|
|
بگنج سپهدار ایران کشید
|
بیاراست کاووس خورشید فر
|
|
بدیبای رومی یکی مهد زر
|
ز پیروزه پیکر ز یاقوت گاه
|
|
گهر بافته بر جلیل سیاه
|
یکی اسپ رهوار زیراندرش
|
|
لگامی به زر آژده بر سرش
|
همه چوب بالاش از عود تر
|
|
برو بافته چندگونه گهر
|
بسودابه فرمود کاندر نشین
|
|
نشست و به خورشید کرد آفرین
|
به لشکرگه آورد لشکر ز شهر
|
|
ز گیتی برین گونه جویند بهر
|
سپاهش فزون شد ز سیصدهزار
|
|
زرهدار و برگستوانور سوار
|
برو انجمن شد ز بربر سوار
|
|
ز مصر و ز هاماوران صدهزار
|
بیامد گران لشکری بربری
|
|
سواران جنگآور لشکری
|