جهانی سراسر پر از مهر تست
|
|
به ایوانها صورت چهرتست
|
ترا با چنین روی و بالای و موی
|
|
ز چرخ چهارم خور آیدت شوی
|
چو رودابه گفتار ایشان شنید
|
|
چو از باد آتش دلش بردمید
|
بریشان یکی بانگ برزد به خشم
|
|
بتابید روی و بخوابید چشم
|
وزان پس به چشم و به روی دژم
|
|
به ابرو ز خشم اندر آورد خم
|
چنین گفت کاین خام پیکارتان
|
|
شنیدن نیرزید گفتارتان
|
نه قیصر بخواهم نه فغفور چین
|
|
نه از تاجداران ایران زمین
|
به بالای من پور سامست زال
|
|
ابا بازوی شیر و با برز و یال
|
گرش پیرخوانی همی گر جوان
|
|
مرا او بجای تنست و روان
|
مرا مهر او دل ندیده گزید
|
|
همان دوستی از شنیده گزید
|
برو مهربانم به بر روی و موی
|
|
به سوی هنر گشتمش مهرجوی
|
پرستنده آگه شد از راز او
|
|
چو بشنید دل خسته آواز او
|
به آواز گفتند ما بندهایم
|
|
به دل مهربان و پرستندهایم
|
نگه کن کنون تا چه فرمان دهی
|
|
نیاید ز فرمان تو جز بهی
|
یکی گفت زیشان که ای سر و بن
|
|
نگر تا نداند کسی این سخن
|
اگر جادویی باید آموختن
|
|
به بند و فسون چشمها دوختن
|
بپریم با مرغ و جادو شویم
|
|
بپوییم و در چاره آهو شویم
|
مگر شاه را نزد ماه آوریم
|
|
به نزدیک او پایگاه آوریم
|
لب سرخ رودابه پرخنده کرد
|
|
رخان معصفر سوی بنده کرد
|
که این گفته را گر شوی کاربند
|
|
درختی برومند کاری بلند
|