ای عارف گوینده نوائی برگو | یا قول درست یا خطائی برگو | |
درهای گلستان و چمن را بگشای | چون بلبل مست ز آشنائی برگو |
□
ای عشرت نزدیک ز ما دور مشو | وز مجلس ما ملول و مهجور مشو | |
انگور عدم بدی شرابت کردند | واپس مرو ای شراب انگور مشو |
□
ای ماه چو ابر بس گرستم بیتو | در مه به نشاط ننگریستم بیتو | |
برخاستم از جان تو نشستم بیتو | وز شرم به مردم چو نرستم بیتو |
□
ای مشفق فرزند دو بیتی میگو | هردم جهت پند دو بیتی میگو | |
در فرقت و پیوند دو بیتی میگو | در عین غزل چند دو بیتی میگو |
□
با تست مراد از چه روی هر سو تو | او تست ولی باو میگو تو | |
اوئی و توئی ز احولی مخیزد | چون دیده شود راست تو اوئی او تو |
□
با نامحرم حدیث اسرار مگو | با مردودان حکایت از یار مگو | |
با مردم اغیار جز اغیار مگو | با اشتر خار خوار جز خار مگو |
□
بر آتش چو دیک تو خود را میجو | میجوش تو خودبخود مرو بر هر سو | |
مقصود تو گوهر است بشتاب و بجو | زو جوش کنی کن بسوی گوهر زو |
□
بر تختهی دل که من نگهبانم و تو | خطی بنوشتهای که خوانم و تو | |
گفتیکه بگویمت چو من مانم و تو | این نیز از آنهاست که من دانم و تو |
□
ترکی که دلم شاد کند خندهی او | دارد به غمم زلف پراکندهی او | |
بستد ز من او خطی به آزادی خویش | آورد خطی که من شدم بندهی او |
□
چون پاک شد از رنگ خودی سینهی تو | خودبین گردی ز یار دیرینهی تو | |
بیآینه روی خویش نتوان دیدن | در یاد نگر که اوست آئینه تو |