ای خواب به روز همدمانم | تا بیکس و ممتحن نمانم | |
چونک دیک بر آتشم نشاندی | در دیک چه میپزی، چه دانم | |
یک لحظه که من سری بخارم | ای عشق نمیدهی امانم | |
از خشم دو گوش حلم بستی | تا نشنوی آهوه وفغانم | |
ما را به جهان حواله کم کن | ای جان چو که من نه زین جهانم | |
بگشای رهم که تا سبکتر | جان را به جهان جان رسانم | |
یاری فرما، قلاوزی کن | تا رخت بکوی تو کشانم | |
ای آنک تو جان این نقوشی | ترجیع کن گرین بنوشی |
□
تیزآب توی، و چرخ ماییم | سرگشته چو سنگ آسیاییم | |
تو خورشیدی و ما چو ذره | از کوه برآی تا برآییم | |
از بهر سکنجبین عسل ده | ما خود همه سرکه میفزاییم | |
گه خیرهی تو، که تو کجایی | گه خیرهی خود که ما کجاییم | |
گه خیرهی بسط خویش و ایثار | یا قبض که مهره در رباییم | |
گاهی مس و گاه زر خالص | گاه از پی هردو کیمیاییم | |
ترجیع دو، ذوق و میل ایچی | در دادن و در گرفتن از چی |
□
گه شاد بخوردنست و تحصیل | گه شاد به خرج آن و تحلیل | |
چون نخل، گهی به کسب میوه | گاهی به نثار آن و تنزیل | |
گه حاتم وقت اندر ایثار | گه عباسی به طوف و زنبیل | |
ما یا آنیم و این دگر فرع | یا غیر تویم بیدو تبدیل | |
ور زانک مرکب از دو ضدیم | تذلیل نباشدی و تبجیل |