چهاردهم

ای طمع ژاژخا، گنده‌تر از گندنا تات نگیرد بلا، هیچ نگویی خداست
خر ز زدن گشت فرد، کژروی آغاز کرد راه رها کرد و رفت آن طرفی که گیاست
آن طرفی که گیاست امن و امان از کجاست؟ غره به سبزی مشو، گرگ سیه در قفاست
گوش به ترجیع نه، جانب ره کن رجوع زانک ملاقات گرگ تلختر آمد ز جوع

ای ز در رحمتت هر نفسی نعمتی زان همه رحمت، فرست جانب ما رحمتی
ای به خرابات تو، جام مراعات تو داده بهر ذره‌ی نوع دگر عشرتی
هر نفسی روح نو، بنهد در مرده‌ی هر نفسی راح نو، بخشد بی‌مهلتی
خنب تو آمد بجوش، جوش کند نای و نوش جان سر و پا گم کند چون بخورد شربتی
عفو کن از جام مست خنب و سبو گر شکست مست شد، و مست را چون نفتد زلتی؟!
قاعده‌ی خوش نهاد، در طرب و در گشاد چشم بدش دور باد والله خوش سنتی
بوی تو ای رشک باغ، چون بزند بر دماغ پر شود از راح روح، بی‌گره و علتی
روح و ملک مست شد از می پوشیده‌ی چرخ فلک پست شد از پنهان صورتی
بلبله‌ی پر زمی می‌رسدم هر دمی عربده می‌آورم عشق تو هر ساعتی
آنک ره دین بود، پر ز ریاحین بود هر قدمی گلشنی، هر طرفی جنتی
خط سقبنا بکش بر رخ هر مست خوش تا که بدانند کو غرقه شد از لذتی
ساغر بر ساغرم می‌دهد او هر نفس نعره‌زنان من که های، پر شدم از باده، بس