هست کسی کو چو من اشکار نیست
|
|
هست کسی کو تلف یار نیست؟
|
هست سری کو چو سرم مست نیست؟
|
|
هست دلی کو چو دلم زار نیست؟
|
مختلف آمد همه کار جهان
|
|
لیک همه جز که یکی کار نیست
|
غرقهی دل دان و طلب کار دل
|
|
آنک گله کرد که دلدار نیست
|
گرد جهان جستم اغیار من
|
|
گشت یقینم که کس اغیار نیست
|
مشتریان جمله یکی مشتریست
|
|
جز که یکی رستهی بازار نیست
|
ماهیت گلشن آنکس که دید
|
|
کشف شد او را که یکی خار نیست
|
خنب ز یخ بود و درو کردم آب
|
|
شد همه آب و زخم آثار نیست
|
جمله جهان لایتجزی بدست
|
|
چنگ جهان را جز یک تار نیست
|
وسوسهی این عدد و این خلاف
|
|
جز که فریبنده و غرار نیست
|
هست درین گفت تناقض ولیک
|
|
از طرف دیده و دیدار نیست
|
نقطه دل بیعدد و گردش است
|
|
گفت زبان جز تک پرگار نیست
|
طاقت و بیطاقتی آمد یکی
|
|
پیش مرا طاقت گفتار نیست
|
مست شدی سر بنه اینجا، مرو
|
|
زانکه گلست و ره هموار نیست
|
مست دگر از تو بدزدد کمر
|
|
جز تو مپندار که طرار نیست
|
چونک ز مطلوب رسیدست برات
|
|
گشت نهان از نظر تو صفات
|