هم روت خوش هم خوت خوش هم پیچ زلف و هم قفا
|
|
هم شیوه خوش هم میوه خوش هم لطف تو خوش هم جفا
|
ای صورت عشق ابد وی حسن تو بیرون ز حد
|
|
ای ماه روی سروقد ای جانفزای دلگشا
|
ای جان باغ و یاسمین ای شمع افلاک و زمین
|
|
ای مستغاث العاشقین ای شهسوار هل اتی
|
ای خوان لطف انداخته و با لیمان ساخته
|
|
طوطی و کبک و فاخته گفته ترا خطبهی ثنا
|
ای دیدهی خوبان چین در روی تو نادیده چین
|
|
دامن ز گولان در مچین مخراش رخسار رضا
|
ای خسروان درویش تو سرها نهاده پیش تو
|
|
جمله ثنا اندیش تو ای تو ثناها را سزا
|
ای صبر بخش زاهدان اخلاص بخش عابدان
|
|
وی گلستان عارفان در وقت بسط و التقا
|
با عاشقانم جفت من امشب نخواهم خفت من
|
|
خواهم دعا کردن ترا ای دوست تا وقت دعا
|
درم رفیقان از برون دارم حریفان درون
|
|
در خانه جوقی دلبران بر صفه اخوان صفا
|
ای رونق باغ و چمن ای ساقی سرو و سمن
|
|
شیرین شدست از تو دهن ترجیع خواهم گفت من
|
تنها به سیران میروی یا پیش مستان میروی
|
|
یا سوی جانان میروی باری خرامان میروی
|
در پیش چوگان قدرگویی شدم بیپا و سر
|
|
برگیر و با خویشم ببر گر سوی میدان میروی
|
از شمس تنگ آید ترا مه تیره رنگ آید ترا
|
|
افلاک تنگ آید ترا گر بهر جولان میروی
|
بس نادره یار آمدی بس خواب دلدار آمدی
|
|
بس دیر و دشوار آمدی بس زود و آسان میروی
|
ای دلبر خورشیدرو وی عیسی بیمارجو
|
|
ای شاد آن قومی که تو در کوی ایشان میروی
|
تو سر به سر جانی مگر یا خضر دورانی مگر
|
|
یا آب حیوانی مگر کز خلق پنهان میروی
|
ای قبلهی اندیشها شیر خدا در بیشها
|
|
ای رهنمای پیشها چون عقل در جان میروی
|
گه جام هش را میبرد پردهی حیا برمیدرد
|
|
گه روح را گوید خرد: چون سوی هجران میروی
|
هجران چه هرجا که تو گردی برای جستوجو
|
|
چون ابر با چشمان تر با ماه تابان میروی
|
ای نور هر عقل و بصر روشنتر از شمس و قمر
|
|
ترجیع سوم را نگر نیکو برو افگن نظر
|