یا ساقی الحی اسمع سالی
|
|
انشد فادی، واخبر بحال
|
قالو تسلی، حاشا و کلا
|
|
عشق تجلی من ذیالجلال
|
العشق فنی، والشوق دنی
|
|
والخمر منی، والسکر حالی
|
عشق وجیهی، بحر یلیه
|
|
والحوت فیه روحالرجال
|
انتم شفایی، انتم دوایی
|
|
انتم رجایی، انتم کمالی
|
الفخ کامن، والعشق آمن
|
|
والرب ضامن، کی لاتبالی
|
عشق موبد، فتلی تعمد
|
|
و انا معود، بأسالنزال
|
گفتم که: « ما را هنگامه بنما »
|
|
گفت: « اینک اما تو در جوالی
|
بدران جوال و سر را برون کن
|
|
تا خود ببینی کندر وصالی
|
اندر ره جان پا را مرنجان
|
|
زیرا همایی با پر و بالی »
|
گفتم که: « عاشق بیند مرافق »
|
|
گفتا که: « لالا ان کان سالی »
|
گفتم که: « بکشی تو بیگنه را »
|
|
گفتا: « کذا هوالوصل غالی »
|
گفتم « چه نوشم زان شهد؟ » گفتا
|
|
« مومت نباشد هان، تا نمالی »
|
انعم صباحا، واطلب رباحا
|
|
وابسط جناحا فالقصر عالی
|
مینال چون نا، خوش همنشینا!
|
|
حقست بینا، هر چون که نالی
|
انا وجدنا درا، فقدنا
|
|
لما ولجنا، موجاللیالی
|
می گرد شبها، گرد طلبها
|
|
تا پیشت آید نیکو سگالی
|
می گرد شب در، مانند اختر
|
|
اناللیالی بحراللالی
|
دارم رسولی، اما ملولی
|
|
یارب خلص، عن ذیالملال
|
عندی شراب لوذقت منه
|
|
بس شیرگیری، گرچه شغالی
|
درکش چو افیون، واره تو اکنون
|
|
گه در جوابی، گه در سوالی
|
من سخت مستم، به خود خوشستم
|
|
یا من تلمنی، لم تدر حالی
|
جانا فرود آ، از بام بالا
|
|
وانعم بوصل، فالبیت خالی
|
گفتم که: « بشنو، رمزی ز بنده »
|
|
گفتا که: « اسکت یا ذاالمقال »
|
گفتم: « خموشی صعبست » گفتا:
|
|
یا ذاالمقال، صرذاالمعالی
|
کس نیست محرم، کوتاه کن دم
|
|
والله اعلم، والله تالی
|