گر چه تو نیم شب رسیدستی

گر چه تو نیم شب رسیدستی صبح عشاق را کلیدستی
ناپدیدی چو جان در این عالم در جهان دلم پدیدستی
همه شب جان تو را شود قربان ز آن که تو بامداد عیدستی
ز آدمی چون پری رمیدم من تا ز من ای پری رمیدستی
در مزیدم چو دولت منصور چون مرا تو ابایزیدستی
ای بسا نازکان و خامان را چون من سوخته پزیدستی
شمس تبریز سرمه دیگر در دو دیده خرد کشیدستی