عشق تو خواند مرا کز من چه می‌گذری

عشق تو خواند مرا کز من چه می‌گذری نیکو نگر که منم آن را که می‌نگری
من نزل و منزل تو من برده‌ام دل تو که جان ز من ببری والله که جان نبری
این شمع و خانه منم این دام و دانه منم زین دام بی‌خبری چون دانه می‌شمری
دوری ز میوه ما چون برگ می‌طلبی دوری ز شیوه ما زیرا که شیوه گری
اندر قیامت ما هر لحظه حشر نوست زین حشر بی‌خبرند این مردم حشری
ارواح بر فلک‌اند پران به قول نبی ارواح امتنانی طائر خضری
ز آن طالب فلکند کز جوهر ملکند انظر الی ملک فی صورت البشری
این روح گرد بدن چون چرخ گرد زمین فالجسم جامده و الروح فی السفری
زین برج‌ها بگذر چون همپر ملکی و اطلع علی افق کالشمس و القمری