جان جان مایی، خوشتر از حلوایی
|
|
چرخ را پر کردزینت و زیبایی
|
دایهی هستیها، چشمهی مستیها
|
|
سرده مستانی، و افت سرهایی
|
باغ و گنج خاکی، مشعلهی افلاکی
|
|
از طوافت کیوان یافته بالایی
|
وعده کردی کایم، وعده را میپایم
|
|
ای قمر سیمایم، تو کرا میپایی؟
|
وقت بخشش جانا، کانی و دریایی
|
|
وقت گفتن مانا، که شکر میخایی
|
بیتوم پروانی، جای تو پیدا نی
|
|
در پی تو دلها، خیره و هر جایی
|
هوش را برباید، عمر را افزاید
|
|
چشم را بگشاید، هرچه تو فرمایی
|
اندران مجلسها، که تو باشی شاها
|
|
جان نگنجد، تا تو ندهیش گنجایی
|
تلختر جام ای جان، صعبتر دام ای جان
|
|
آن بود که مانم، تا تو ندهیش گنجایی
|
تلختر جام ای جان، صعبتر دام ای جان
|
|
آن بود که مانم، بیتو در تنهایی
|
خوشترین مقصودی، با نوا ترسودی
|
|
آن بود که گویی:« چونی ای سودایی؟»
|
پختگان را خمری، بهر خامان شیری
|
|
بهر شیره و شیرت، بین تو خون پالایی
|
عشق تو خوش خیزی، در جگر آمیزی
|
|
دست تو خونریزی، دست را نالایی
|
گر شود هر دستی دستگیر مستی
|
|
نیست چاره پیدا، تا تو ناپیدایی
|
روحها دریادان، جسمها کفها دان
|
|
تو بیا، ای آنک گوهر دریایی
|
سیدی مولایی، مسکنی مشوایی
|
|
مبدع الاشیاء مسکرالاجزاء
|
فالقالصباح، خالقالرواح
|
|
یا کریم الراح، ساعة السقاء
|
من نهادم دستم، بر دهان مستم
|
|
تا تو گویی که تو دادهی گویایی
|