طواف کعبه دل کن اگر دلی داری
|
|
دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری
|
طواف کعبه صورت حقت بدان فرمود
|
|
که تا به واسطه آن دلی به دست آری
|
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
|
|
قبول حق نشود گر دلی بیازاری
|
بده تو ملکت و مال و دلی به دست آور
|
|
که دل ضیا دهدت در لحد شب تاری
|
هزار بدره زرگر بری به حضرت حق
|
|
حقت بگوید دل آر اگر به ما آری
|
که سیم و زر بر ما لاشیست بیمقدار
|
|
دلست مطلب ما گر مرا طلبکاری
|
ز عرش و کرسی و لوح قلم فزون باشد
|
|
دل خراب که آن را کهی بنشماری
|
مدار خوار دلی را اگر چه خوار بود
|
|
که بس عزیر عزیزست دل در آن خواری
|
دل خراب چو منظرگه اله بود
|
|
زهی سعادت جانی که کرد معماری
|
عمارت دل بیچاره دو صدپاره
|
|
ز حج و عمره به آید به حضرت باری
|
کنوز گنج الهی دل خراب بود
|
|
که در خرابه بود دفن گنج بسیاری
|
کمر به خدمت دلها ببند چاکروار
|
|
که برگشاید در تو طریق اسراری
|
گرت سعادت و اقبال گشت مطلوبت
|
|
شوی تو طالب دلها و کبر بگذاری
|
چو همعنان تو گردد عنایت دلها
|
|
شود ینابع حکمت ز قلب تو جاری
|
روان شود ز لسانت چو سیل آب حیات
|
|
دمت بود چو مسیحا دوای بیماری
|
برای یک دل موجود گشت هر دو جهان
|
|
شنو تو نکته لولاک از لب قاری
|
وگر نه کون و مکان را وجود کی بودی
|
|
ز مهر و ماه و ز ارض و سمای زنگاری
|
خموش وصف دل اندر بیان نمیگنجد
|
|
اگر به هر سر مویی دو صد زبان داری
|