کسی که باده خورد بامداد زین ساقی
|
|
خمار چشم خوشش بین و فهم کن باقی
|
به ناشتاب سعادت مرا رسید شتاب
|
|
چنانک کعبه بیاید به نزد آفاقی
|
بیا حیات همه ساقیان بپیما زود
|
|
شراب لعل خدایی خاص رواقی
|
هزار جام پر از زهر داده بود فراق
|
|
رسید معدن تریاق و کرد تریاقی
|
بیا که دولت نو یافت از تو بخت جوان
|
|
بیا که خلعت نو یافت از تو مشتاقی
|
چگونه خنده بپوشم انار خندانم
|
|
نبات و قند نتاند نمود سماقی
|
تویی که جفت کنی هر یتیم را به مراد
|
|
که هیچ جفت نداری به مکرمت طاقی
|
جهان لهو و لعب کودکانه باده دهد
|
|
ز توست مستی بالغ که زفت سغراقی
|
به گرد خانه دل مرا غم همیگردد
|
|
بکند دیده ماران زمرد راقی
|
برآ در آینه شو یا ز پیش چشمم دور
|
|
که زنگ قیصر روم و عدو احداقی
|
نماید آینهام عکس روی و قانع نیست
|
|
صور نماید و بخشد مزید براقی
|
از این گذر کن کامروز تا به شب عیش است
|
|
خراب و مست دریدیم دلق زراقی
|
بریز بر سر و ریشش سبوی می امروز
|
|
هر آنک دم زند از عقل و خوب اخلاقی
|
چراغ قصر جهان قیصر منست امروز
|
|
به برق عارض رومی و چشم قفچاقی
|
به باد باده پراکنده گشت ابر سخن
|
|
فرست باده بیابر را که رزاقی
|