از این درخت بدان شاخ و بر نمیبینی
|
|
سه شاخ داری کور و کری و گرگینی
|
میان آب دری و ز آب میپرسی
|
|
میان گنج زری مس قلب میچینی
|
خدات گوید تدبیر چشم روشن کن
|
|
تو چشم را بگذاری و میکنی بینی
|
اگر چه تیره شبی رو به صبح صادق آر
|
|
مگو که صبحم صبحی ولی دروغینی
|
رسید نعره عشرت ز ناصر منصور
|
|
غدوت اشربها و الخمار یسقینی
|
مجردان همه شب نقل و باده مینوشند
|
|
در این خوشی که در افواه سابق الدینی
|
مثال دنب ز پس ماندهای ز سرمستان
|
|
تو مست بستر گرمی حریف بالینی
|
چو غافلی ز ثواب و مقام مسکینان
|
|
مراقب ذهبی دشمن مساکینی
|
گلست قوت تو همچون زنان آبستن
|
|
تو را از آن چه که در روضه و بساتینی
|
دی و بهار همه سال مار خاک خورد
|
|
اگر انار زند خنده تین کند تینی
|
اگر چه نقش لطیفی نه سر به سر نقشی
|
|
وگر چه زاده طینی نه سر به سر طینی
|
هلا خموش که دیوان دف تو تر کردند
|
|
کانیس دفتری و طالب دواوینی
|