ای صنم گلزاری چند مرا آزاری
|
|
من چو کمین فلاحم تو دهیم سالاری
|
چند مرا بفریبی هر چه کنی میزیبی
|
|
چند به دل آموزی مغلطه و طراری
|
آن که از آن طراری باز بر او برشکنی
|
|
افتد و سودش نکند در دغلی هشیاری
|
ساده دلی ساز مرا سوی عدم تاز مرا
|
|
تار هم از لطف فنا زین فرح و زین زاری
|
هر کی بگرید به یقین دیده بود گنج دفین
|
|
هر کی بخندد بود او در حجب ستاری
|
من که ز دور آمدهام با شر و شور آمدهام
|
|
بازبنگشادهام این دان خبر سرباری
|
بار که بگشاده شود از پی سرمایه بود
|
|
مایه نداری تو ولی خایه خود میخاری
|
بس کن و بسیار مگو روی بدو آر بدو
|
|
مشتری گفت تو او سیر نه از بسیاری
|