ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی
|
|
دم میدهی تو گرم و دم سرد میکشی
|
خالی است اندرون تو از بند لاجرم
|
|
خالی کننده دل و جان مشوشی
|
نقشی کنی به صورت معشوق هر کسی
|
|
هر چند امیی تو به معنی منقشی
|
ای صورت حقایق کل در چه پردهای
|
|
سر برزن از میانه نی چون شکروشی
|
نه چشم گشتهای تو و ده گوش گشته جان
|
|
دردم به شش جهت که تو دمساز هر ششی
|
ای نای سربریده بگو سر بیزبان
|
|
خوش میچشان ز حلق از آن دم که میچشی
|
آتش فتاد در نی و عالم گرفت دود
|
|
زیرا ندای عشق ز نی هست آتشی
|
بنواز سر لیلی و مجنون ز عشق خویش
|
|
دل را چه لذتی تو و جان را چه مفرشی
|
بویی است در دم تو ز تبریز لاجرم
|
|
بس دل که میربایی از حسن و از کشی
|