گر از شراب دوشین در سر خمار داری
|
|
بگذار جام ما را با این چه کار داری
|
ور تازهای نه دوشین بنشین بیا بنوش این
|
|
تا از خیال پیشین زنهار سر نخاری
|
تا سنگ را پرستی از دیگران گسستی
|
|
دریا تو را نشاید گر سیل یاد آری
|
در بارگاه خاقان سودای پرنفاقان
|
|
زنبیل هر گدایی در پیش شهریاری
|
فهرست یاد کینی با لطف ساتکینی
|
|
اندر بهشت وآنگه در شعلههای ناری
|
زین سر اگر ببینی مویی ز خوب چینی
|
|
نی پرده زیر ماند نی نعرههای زاری
|
نی غورهای بجوشی نی سرکهای فروشی
|
|
الا شراب نوشی انگور میفشاری
|
انگور این وجودت افشردن تو سودت
|
|
انگار کین نبودت تا چند مهر کاری
|
وقتی که دررمیدی تو سوی شمس تبریز
|
|
آن جا خدای داند کاندر چه لاله زاری
|