با من ای عشق امتحانها میکنی
|
|
واقفی بر عجزم اما میکنی
|
ترجمان سر دشمن میشوی
|
|
ظن کژ را در دلش جا میکنی
|
هم تو اندر بیشه آتش میزنی
|
|
هم شکایت را تو پیدا میکنی
|
تا گمان آید که بر تو ظلم رفت
|
|
چون ضعیفان شور و شکوی میکنی
|
آفتابی ظلم بر تو کی کند
|
|
هر چه میخواهی ز بالامی کنی
|
میکنی ما را حسود همدگر
|
|
جنگ ما را خوش تماشا میکنی
|
عارفان را نقد شربت میدهی
|
|
زاهدان را مست فردا میکنی
|
مرغ مرگ اندیش را غم میدهی
|
|
بلبلان را مست و گویا میکنی
|
زاغ را مشتاق سرگین میکنی
|
|
طوطی خود را شکرخا میکنی
|
آن یکی را میکشی در کان و کوه
|
|
وین دگر را رو به دریا میکنی
|
از ره محنت به دولت میکشی
|
|
یا جزای زلت ما میکنی
|
اندر این دریا همه سود است و داد
|
|
جمله احسان و مواسا میکنی
|
این سر نکته است پایانش تو گوی
|
|
گر چه ما را بیسر و پا میکنی
|